فصل سوم، بخش پنجم
کتاب وجودِ آدمی
كتاب خودت را بخوان
همين كفايت است كه امروز تو خود، حسابرس خود باشي.
×××××××××××××
به جز آن «كتاب هستي» كه از جنس دفتر و كاغذ نيست و گاه با خداوند يگانه مينمايد و «كتابالله» هم نام ميگيرد، در قرآن از كتابهايي ديگر نيز ياد شده است كه باز هم، همچون همان كتاب هستي، ربطي به مكتوبهايي از جنس كاغذ و دفتر ندارد. آن كتاب عبارت است از وجود خود آدمي، كتابي كه آياتش نيز همهي اعمالي است كه آدمي در طول زندگي انجام ميدهد. اعمالي كه با وجود خود آدمي يگانه و درهم تنيده ميشود و هويّت هر فرد را رقم ميزند.
در سورهي اسراء، پس از آنكه از روز و شب به عنوان آيات كتاب هستي ياد ميكند و ظرف زمان را همچون ميداني براي زندگي حسابگرانهی انسان تصوير مينمايد، آمده است كه:
« هر انساني را ملزم كرديم كه هر عملي كه از او سر زند به گردن خود او باشد و چون رستاخيز فرا رسد، آن را كتابي گشوده ميبيند».
اين آيه نياز به توضيحي ديگر هم دارد. در متن قرآن به جاي «هر عملي كه از او سرزند» از لفظ «طائر» استفاده شده است (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ ). «طائر» به معناي پرنده است، اگر قرار بود آيه را لفظ به لفظ ترجمه كنيم بايد اينگونه ميگفتيم كه: «هر انساني را ملزم كرديم كه پرندهاش در گردن خودش باشد» بديهي است كه اين ترجمه براي مخاطب امروزي نأمانوس مينمايد. امّا اگر علاوه به متن قرآن به متن فرهنگ و باورهاي عرب روزگار بعثت هم توجّه كنيم آنگاه معناي آيه روشنتر ميشود.
از آثار باقي مانده در اين باب، اينگونه بر ميآيد كه پرندهها نزد عرب جاهلي مرجعي براي تفأل هم بودهاند.[1] عرب آن روزگار هنگامي كه سفري را آغاز ميكرد اگر پرندهاي را در راه ميديد نوع حركت و جهت پرواز پرنده را پيامي تلقّي ميكرد براي سفري يا كاري كه در پيش دارد. اگر پرنده از سمت چپ وي ظاهر ميشد كه به سمت راست او در پرواز ميبود، آن را به فال نيك ميگرفت يعني روند كارها از سوي چپ كه منحوس و ناگوار شمرده ميشود به سوي راست ميل خواهد كرد و سوي راست مبارك و پسنديده دانسته ميشد و اگر پرنده از سوي راست ظاهر شود كه به سمت چپ در پرواز است، نشانهي شومي براي سفر يا كاري است كه عرب در پيش گرفته است.
در اينجا ميان «طائر» يا همان پرندهاي كه براي خود در آسمان پرواز ميكرد با مسافري كه سفري را در پيش گرفته نوعي همبستگي معنايي پديد ميآمد و انگار چنان بود كه آن پرنده مأموريت دارد تا با پرواز خود عاقبت سفر مسافر را پيشگويي كند. از اين جهت «طائر» را «بخت» هم معنا كردهاند.
در اين رويكرد كه عرب جاهلي داشته، نيك و بد يا خجسته و ناخجسته بودن هر عملي كه آدمي انجام ميدهد، بستگي به عوامل پنهان و رازآلودي دارد كه از حوزهي اختيار فرد بيرون دانسته ميشود. همچنين سياه بخت بودن يكي و نيك بختي ديگري در زندگي باز هم به عوامل بيرون از خود نسبت داده شده است. عواملي كه همچون پرواز همان پرندهها، خارج از اراده و اختيار آدمي است.
امّا در آيهي فوق و برخي آيات ديگر،[2] آن پرندهي بخت و اقبال كه آيندهي آدمي را رقم ميزند، از آسمان به زمين كشيده شده، دروني انسان گرديده و خجستگي و ناخجستگي هر كسي به گردن خود او دانسته شده است.
و هر آدمي، هويّت خودش را با اعمالي كه به اختيار انجام ميدهد رقم ميزند و همهي كردارها و رفتارها در طول زندگي، كتابي ميشود كه ميتوان آن را كتاب وجود خويش نام نهاد.
در سورهي كهف آيات 47 تا 49 واژه«كتاب» دقيقاً به همين معنا آمده است:
« و كتاب نهاده ميشود، آنگاه مجرمان را از آنچه در آن است بيمناك ميبيني و ميگويند: واي بر ما، اين چه كتابي است كه هيچ (كار) كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته و همه را گردآورده است و آنچه را انجام دادهاند، حاضر مييابند و خداند تو به هيچ كس ستمي نميكند».
در آيهی فوق مفهوم «كتاب» از يكسو به يك كارنامه يا يك صورت حساب دقيق ميماند كه مطابق قانونمنديهاي كتاب هستي شكل گرفته است و از سوي ديگر، نوعي اين هماني ميان هويّت نهايي فرد و كتاب وجود خودش ديده ميشود.[3]
در اين فرايند، اختيار و جبر دست به دست هم ميدهند. آدمي به شرط بصيرت يافتن به خويش، در هر عملي كه انجام ميدهد تا حدودي مختار دانسته شده است، امّا هيچ كس را گريزي از آنچه انجام داده نخواهد بود. هر عملي جزئي از كتاب وجود خود آدمي ميشود. اينها نكتههايي است كه امروزه در مباحث روانشناسي با روشهاي نسبتاً علمي ميتوان به آن پرداخت.
چنان است كه اعمال آدمي در روزها، ماهها و سالهاي عمر، اوراق به هم پيوسته و در هم تنيدهي آن كتاب ميشود و هر چه بر عمر آدمي افزوده ميشود، آن كتاب هم به پايان خود نزديكتر ميشود.
به تعبير ديگر، لزومي ندارد كه آدمي حتّي به انتظار رستاخيزي در عالم پس از مرگ باشد. لزومي ندارد كه اين كتاب وجود آدمي حتماً به پايان رسيده باشد و سپس گشوده شود، اين گشودگي كتاب خود پس از مرگ، شايد بيشتر براي كساني باشد كه خود را بر نميتابند. همينجا هم هر كسي با تأمّل در خويش، با فهم اعمال و عادات تثبيت شده در روان خويش، با گشودن پنجرهاي به سوي ناخودآگاه خويش، ميتواند شمّهاي از كتاب وجود خويش را قرائت كند. ميتواند گزند و آسيبهايي را كه با اعمال خود بر روان خود وارد آورده، مشاهد نمايد.
توصيف قرآن از چيستي آدم، همين اعمالي است كه كتاب وجود خويش با آن رقم خورده است. در اينجا منظور از «خود» هويّت نهايي هر فرد است به تعبير ديگر «او بودن» هركسي، با عملي كه در طول زندگي انجام ميدهد يگانه دانسته شده است.
در قصّهي طوفان نوح، هنگامي كه نوح نگراني خود را از غرق شدن فرزندش بيان ميكند، اينگونه پاسخ مييابد:
«...اي نوح، او از اهل تو نيست، او عملي ناشايسته است، پس چيزي كه به آن آگاه نيستي مخواه...» (آيه46سورهي 11 (هود)).
در اين آيه، جملهي «انهّ عمل غير صالح» (او عملي ناشايسته است) نشان ميدهد كه «او» يا «او بودن او» مساوي با مجموعهي عملي است كه انجام داده و انجام ميدهد يعني هويّت «او»، «من»، «تو» يا هويّت هر انساني، در طول زندگي با اعمالي كه انجام ميدهد شكل ميگيرد، يگانه ميشود و اجزاء روان آدمي در فرجام، جزء به جزء اعمالي است كه در هم تنيده شده و انجام داده است به تعبير ديگر، كيستي هر كسي، همان اعمالي است كه انجام داده است.[4]
مواردي هست كه هويّت فرديِ افراد، در هويّت قوم، قبيله و ملّت حل ميشود يعني فرد رفتار و كردار خود را با رفتار سنّت شدهي جمعي تنظيم ميكند و هويّت فردي، مغلوب هويّت جمعي ميگردد. يعني اغلب افراد هر جامعهاي همان سرنوشتي را پيگيري ميكنند كه قوم و قبيله و فرهنگ و تمدّن كنوني آنان پيگرفته است. از اين جهت هر امتي يا هر تمدّني، همچون شخصي واحد تصوير شده است و هر امّتي داراي كتابي ويژهي خود خواهد بود در سورهي جاثيه، از اين گونه كتاب نيز ياد شده و آمده است كه:
«هر امّتي را به زانو درآمده ميبيني، هر امّتي به كتاب خود فراخوانده ميشود كه: امروز جزاي آنچه را ميكرديد، مييابيد» (سوره45 (الجاثیه) آيه 28).
در نگاه اول، چنان مينمايد كه شايد در اينجا منظور از «كتاب هر امّتي» كتاب ديني و متن مقدّس آنان باشد همانطور كه تورات براي بنياسرائيل و انجيل براي مسيحيّت، كتاب آنان شمرده ميشود امّا در آيهي بعد آشكارا نشان ميدهد كه منظور از «كتاب» آن متون مقدّس نيست بلكه به عملكرد يك قوم و يك ملّت در يك دورهي تمدّني اشاره دارد:
«اين است كتاب ما، كه به حق بر شما سخن ميگويد، ما از آنچه ميكرديد، نسخه برميداشتيم» (همان، آيه 29).
در اين تصويرها، انگار نوعي جابهجايي در مورد مالكيّت «كتاب» هم اتّفاق افتاده باشد. جايي ميگويد: «كتاب خودت را بخوان» و باز در اين جا آمده است كه: «اين است كتاب ما...» اين درهم آميختگي را چگونه ميتوان ارزيابي كرد؟ بلاخره هركسي يا هر امّتي كتاب خود را ميخواند يا كتابي را كه خداوند از اعمال آنان نسخهبرداري كرده است؟
تعبير ديگر در اين آيه ميتواند اين باشد كه هر كسي، علاوه بر آنكه خود كتاب مستقل خود را دارد، امّا اين كتاب در حافظهي بزرگ هستي هم ثبت و ضبط است.
همچنين گمان ميكنم اگر به مفهوم «دين» و چگونگي كاربرد آن در قرآن توجه كنيم شايد فهم اين جابهجايي مالكيّت كتاب كه به خداوند تعلّق دارد يا به انسان، هم آسانتر شود. واژهي «دين» در قرآن با دو معناي ظاهراً متفاوت آمده است. مثلاً در جايي آمده است كه «لكم دينكم و لي دين» شما را دين خودتان و مرا دين خودم، در اين آيه تركيب «دينكم: دين شما» مالكيّت دين را به انسان نسبت ميدهد يا در جاي ديگري آمده است كه: «اليوم اكملت لكم دينكم..» امروز دين شما را براي شما كامل كردم. همچنين در آيهي ديگري ميخوانيم كه: «هيچ اكراهي در دين نيست...» در اين آيات به هر حال مالكيّت دين را به خود آدمها نسبت ميدهد و هر كسي اختيار دارد كه هر گونه ميخواهد روشي را در زندگي پيش گيرد، به همين جهت يكي از معناهاي مهم دين را «آداب و رفتار و روش زندگي» دانستهاند و جملهي «لا اكراه فيالدين..» در اين عرصه معنا پيدا ميكند. امّا آياتي ديگر هست كه صراحتاً مالكيّت دين را به خدا نسبت داده است مانند آنجا كه خداوند را «مالك يوم الدين» معرفي كرده و به همين جهت واژهي «دين» را در اينگونه آيات «جزا، كيفر، پاداش، واگشت عمل» و از اينگونه معنا كردهاند.
در اين دو گونه كاربرد براي واژهي «دين» ميبينيم كه باز هم آدمي در انتخاب راه و روش زندگي و اعمال خود، آزاد دانسته شده است امّا هنگامي كه عملي را انجام داد ديگر قادر نخواهد بود آن عمل را از لوح وجود خويش حذف كند. اين در حالي است كه در مفهوم «مالكيّت»، نوعي اختيار و اقتدار براي تغيير و حذف و اضافه وجود دارد. بنابراين ميتوان گفت كه هر آدمي عملي را كه قادر است انجام دهد تا هنگامي كه انجام نداده مالك آن است، امّا هنگامي كه آن عمل را انجام داد، ديگر خود اختياري نسبت به حذف آن ندارد. حتّي «خود» در گرو آن اعمال در ميآيد. اين نكته را در آيات ديگر هم ميتوانيم ببينيم كه:
«هر كسي در گرو آن چيزهايي است كه كسب كرده » (سوره 74(المدثر)آيه 38).
احتمالاً از همين جهت است كه مالكيّت دين، از يكسو به انسان نسبت داده شده و از سوي ديگر به خدا.[5]
پيشتر در مورد تفاوت كتاب و قرآن به اين نكته اشاره شد كه چرا در آغاز سورهي بقره هنگامي كه از «كتاب» ياد ميكند، ضمير اشاره به دور «ذالك» به كار ميبرد و ميگويد «آن است كتاب». امّا در اين توصيفهاي ديگر كه از «كتاب» سخن به ميان ميآيد از حرف اشاره «هذا: اين» استفاده شده است.
اين تغيير احتمالاً به اين جهت است كه آنچه را قبلاً براي انسان دور بود يا دور مينمود، هر چه به فرجام نزديكتر ميشود، نزديكتر ميشود. اين نزديك شدن از جهتي مانند همان اشارتي است كه در مورد نزديك شدن «ساعة» (اقتربتالساعه) آمده است.
همچنين اشاراتِ قرآن دربارهي كتابي كه كارنامهی آدميان شمرده ميشود به گونهاي است كه از يكسو نويسنده يا كاتب آن خداوند دانسته شده است و ازسوي ديگر، چگونگي شكلگيري كتاب به عهده و در اختيار خود آدميان است.
هر كسي تا هنگامي كه هنوز در اين جهان زمانمند زندگي ميكند با جزء جزء اعمال و رفتارش فرجام خويش را فراهم ميآورد.[6] از نگاه ديني، آنچه آدمي انجام ميدهد، در اين هستي گم نميشود. «هستي» و «حساب» با هم يگانه دانسته شدهاند، همچنين گویی هستي را حافظهاي بزرگ است كه هيچ چيز را فروگذار نميكند. در تعبيرهاي ديني، اين حساب و اين نسخه برداشتن از اعمال آدمي، همه به آن جهت است تا آدمي شايستگي نجات و رهايي پيدا كند.
از اين جهت تمامي كتابهاي مربوط به حسابِ زندگي آدميان، به دو بخش مشخّص تقسيم شده است كه از آن با عنوان «كتابالابرار» و «كتابالفجّار» نام برده است.[7] همچنين آمده است كه: «كتاب مردمان آزاده در فرازهاي بلند است». شايد منظور از فرازهاي بلند (علييّن) رسيدن به نوعي رهايي باشد در مقابل كتاب فجّار كه در « سجّين: زندان» قرار ميگيرد. سجيّن، زندان سخت، محكم و دائم را گويند كه راه فراري بر آن متصوّر نيست.[8]
ازآيات مزبور چنين برميآيد كه در تعبيرهاي ديني، اعمال آدمي، آنجا كه با مقصود آفرينش و حساب و كتاب هستي همآهنگ باشد، به رهايي ميانجامد و آنجا كه با مقصود آفرينش و حساب و كتاب هستي همآهنگ نباشد، هر عملي همچون سنگي و آجري براي ديوار زندان خود آدمي يا زنجيري بر پاي خود ميشود. احتمالاً به همينگونه است كه هويّت هركسي با كتابي كه انباشته و در هم تنيدهي اعمال او است، يگانه خواهد بود.[9]
آميختگي و درهم تنيدگيِ اعمال هر كسي با فرجامي كه در خود پديد ميآورد از نظر معناي تحتالفظي «كتاب» نيز قابل تأمّل است. پيش از اين به اشاره گذشت كه واژهي «كتاب» به معناي به هم پيوستن و ضميمه شدن چيزها به يكديگر است. در اينجا نيز همان ضميمه شدن و پيوستنِ هر عملي به هويّت نهايي هر فرد، مفهوم «كتاب» را دقيقتر ميرساند.
همچنين به نظر ميرسد داستانِ ميوهي معرفت به خير و شر كه در تورات آمده است، بيانِ نقطهي آغاز براي همين آگاهي و ارادهی مؤثّر انسان در سرنوشت خويش است.[10] در عين حال اين نكته را نميتوان ناديده انگاشت كه نه آن آگاهي به خير و شر به سادگي براي آدميحاصل ميشود و نه ارادهي آدمي چندان قدرتمند است كه بدون مانع و به آساني بتواند خود را به شايستگي رقم زند در تورات و در قرآن با تمثيلها و اشارات متنوعي به اين مسأله اشاره شده است كه پس از آگاهي، رنج و درد است كه به سراغ آدمي ميآيد.[11] در عين حال با همهي موانعي كه بر سرِ راه آدم قرار دارد، باز هم قرآن و تورات براين نكته تأكيد دارند كه آدم ميتواند بر شرارت مسلّط شود.[12]
بنابراين، شكلگيري دو گونه كتابِ كاملاً متفاوت در اين حوزهي معنايي ( كتاب ابرار و كتاب فجّار) از همان دو راههي خير و شري عبور ميكند كه هر انساني مبتلاي به آن و ناگزير از مواجههي با آن است.[13]
یادداشتها
1- لسانالعرب، ذيل واژه «طير»، همچنين تفسيرهايي همچون روضالجنان از ابولفتوح رازي، الميزان از علامه طباطبايي و ...
2- نگاه كنيد به سوره 36 (ياسين)آيات 18و 19.
3- نگاه كنيد به سوره 17 (اسرا) آيه 14.
4- نگاه كنيد به واژهي «عمل» در بخش فرهنگ واژگان.
5- نگاه كنيد به واژهي « دين» در بخش فرهنگ واژگان و براي اطّلاع بيشتر در اين مورد به كتاب دغدغههاي فرجامين مراجعه كنيد.
6- براي توضيح بيشتر اين مطلب ميتوانيد به كتاب دغدغههاي فرجامين تألیف علی طهماسبی. (1379). تهران: یادآوران، بخش مربوط به واژه دين در قرآن مراجعه كنيد.
7- سوره 83(المطفّفین) آيات 7 و 18.
8- در شرح گلشن رازِ شيخ محمود شبستري آمده است كه:
چون به علم آئيم آن ايوان اوست چون بهجهل آئيم آن زندان اوست
9- در قرآن آمده است كه: «كتابالابرار فيعليّين» در اين آيه اگر بهجاي «كتاب ابرار» از خود «ابرار» سخن بگوييم و فرض كنيم كه اصل آيه «الابرار فيعليّين» بوده باشد با معناي قبلي تضاد و مغايرتي پديد نميآورد. همچنين آيه ديگر: «كتابالفجّارفيالسّجين» باز هم اگر بگوييم كه فجّار در زندان هستند با مقصود اصلي سازگار است.
10- تورات، سفر پيدايش، باب سوم.
11- پس از آنكه آدم از ميوهی معرفت به خير و شر ميخورد، خداوند به زن ميگويد كه از آن پس با درد و رنج بسيار زايمان خواهد كرد و به مرد نيز ميگويد كه در تمام عمر با رنج از زمين خواهد خورد و زمين برايش خار و خس پديد خواهد آورد. با توجّه به تمثيل ميوهي معرفت و خوردن، طبعاً با رنج خوردن از زمين هم نميتواند معناي خوراك معمولي را داشته باشد. همچنين روييدن خار و خس در زمين به نوعي ايجاد مانع بر سر راه آدم را نشان ميدهد.
12- هنگامي كه هديهي قابيل پذيرفته نميشود و قابيل خشمگين ميگردد خداوند ميگويد: اگر نيكويي ميكردي آيا پذيرفته نميشدي؟ و اگر نيكويي نكردي، گناه در راه كمين كرده و اشتياقِ تو دارد امّا تو بر وي مسلط شوي ( باب چهارم، سفر پيدايش).
13- نگاه كنيد به واژهي بلا در بخش فرهنگ واژگان.