چهار شنبه سوری  

نسخه پی دی اف

چهار شنبه سوري

جشن سوري مناسكي بود ويژه‌ي ايرانيان، در آخرين شب اسفندار مذ(ماه اسفند) و رواج آن بيشتر شايد در خراسان بزرگ بود. «سوري» ظاهرا نوعي از گل سرخ و بسيار خشبويي بوده كه بعدها به نام گل محمدي شهرت يافت. شادي، خوشحالي و خرمي را نيز از معاني «سوري» دانسته‌اند.[1] پس جشن سوري انگار خوشامدي بوده به نورز و بهار و سبزه و گل.

اگر چه جشن سوري پيشينه‌اي در ايران پيش‌ از اسلام داشته و با ششمين گاهنبار كه روز آفرينش مردمان دانسته مي‌شد[2] يگانه بوده است اما پس از اسلام دگرگوني‌هاي تازه‌اي پيدا كرد و در پاره‌اي موارد با مضامين اسلامي هم در آميخت.

پيش از اسلام چرخه‌ي گاه شماري روزانه چنان بود كه براي هر سي روز نامي از نام‌هاي ايزدان و امشاسپندان بود.[3] اما پس از اسلام  گاه شماري روزانه كه در چرخه‌ي سي روزه تكرار مي‌شد به حساب «هفته» در آمد و نام روزها را «شنبه» تا پنج‌شنبه و جمعه نهادند. اين چرخه‌ي هفت روزه‌، ظاهرا مبتني بر داستان آفرينش در كتاب پيدايش تورات است كه خداوند جهان را در شش روز آفريد و در روز هفتم آرامي گرفت.[4] واژه‌ي «شنبه» نيز شكل تغير يافته‌ي همان «سَبت» روز آرامي خداوند است كه در نزد يهوديان مشهور و مقدس است.

با تغير نام‌گذاري روزها و پديد آمدن نام‌هاي شنبه تا جمعه،  آخرين شب چهارشنبه‌ي هرسال شمسي، ويژه‌ي جشن سوري شد. همين بود كه تركيب «چهارشنبه سوري» پديد آمد و پس از اسلام، نخستين بار در قلمرو حكومت سامانيان رواجي دوباره پيدا كرد، افروختن آتش و عبور از آن نيز از نقطه‌‌هاي كانوني چهار شنبه سوري شد. شايد به ياد عبور سياوش از آتش، شايد هم عبور از سه توده‌ي آتش مقدس، به نشانه‌ي سفارش نياكان به سه اندرز پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك. و بسي تاويل‌ها و تعبيرهاي گوناگون ديگر، كه از آتش پاك آسماني تا آتش عشق زميني را شامل مي‌شد.

از آنجا كه اين جشن‌ها متولي خاصي نداشت و ارباب دين هم كاري به آن نداشتند، مردم عادي با شمّ و ذوق انساني خود و متناسب با نيازهاي عاطفي خود چيزهايي بر مراسم اين شب مي‌افزودند و بسا چيزها را كه شايد انجامش ضرورتي نداشت و زمانه‌اش سپري شده بود به فراموشي مي‌سپردند. يعني كه چهار شنبه سوري در نزد پيشينيان ما و تا همين پنجاه و شصت سال پيش، تنها برافروختن آتش نبود، عبور از آتش تنها يكي از مراسم آن شب شمرده مي‌شد. از مهمترين كارهاي ديگر در اين شب يكي هم قاشق زني بود و ديگري ايستادن بر سر چهارسوق گاه به نيت فالگوشي و گاه براي نشان دادن گره فروبسته‌اي تا دستي پيدا شود و گره گشايي كند.

رسم قاشق‌زني، در اين فصل از سال، و هنگام ورود به سال نو، ريشه در چگونگي اقتصاد قديم داشت. يعني تمام شدن ذخيره‌ي ارزاق برخي خانوداه‌ها كه در پائيز محصول كمتري نصيبشان شده بود و توان رسانيدن آن ارزاق را به سفره‌ي نوروزي نداشتند. همين بود كه در اين شب، تهي سفرگان، به‌گونه‌اي ناشناس، چادري بر خود كشيده و نقابي به صورت زده، به در خانه‌ها رفته و به وسيله‌ي زدن قاشق بر كاسه‌ي خالي يا بر در خانه، اهل خانه را از تهي بودن سفره‌ي خويش خبر مي‌كردند. اهل خانه هم وظيفه‌ي خود مي‌دانستند كه با آوردن مقداري آذوقه‌ي خشك و ناپخته، او را پاسخ گويند. مهمترين شرط در اين رسم آن بود كه هيچ كلامي و گفتي در ميانه‌ي طرفين واقع نشود.

اين رسم گاهي نه به سبب تهي بودن سفره‌ي قاشق زن، بلكه بسا به تفنن انجام مي‌گرفت. با اين همه، يادي بود از تهي سفرگان، و تذكري بود بر حرمت انساني آنان و ضرورت ناشناخته ماندنشان.

چهارشنبه سوري و چهار راه هم انگار با هم سر وسري داشتند و تفاّل زدن به گفتار عابرين بر سر چهار راه، ريشه در نگاه باطني و ذوق تاويل‌گرايانه‌‌ي كسي داشت كه به آواز مردم گوش مي‌سپرد تا تفاّلي زده و با دلي اميدوار تدارك سامان كار خويش كند.

 از پيران قديم همچنين شنيده بودم كه اگر كسي را مشكلي بود كه خود به‌تنهايي از حل آن ناتوان بود، بر سرچهار راه مي‌ايستاد، بر گوشه‌ي قباي خود گرهي مي‌زد يا دنباله‌ي دستارش را، منتظر مي‌ماند، تا بزرگي و معتبري از اهالي به سراغش بيايد، و گره را باز كند. يعني كه آسوده باش، گره از كار فرو بسته‌ات خواهم گشود. بسا جوان عاشقي كه دختر دلخواهش را از او دريغ مي‌كردند، اينگونه به مراد مي‌رسيد.

انگار نياكان ما آموخته‌بودند كه در پايان سال، تا آنجا كه مي‌توانند گره از كار فروبسته‌ي هم بگشايند، حسرت بر گذشته و نگراني از آينده را از دل بيرون كنند، سفره‌ي خويش را در حضور خداوند به شادماني بگسترانند، حتي نياكان و رفتگان را نيز به جشن خويش بخوانند. 

اين مراسم اگرچه ابتدايي بود، و اگر چه متناسب با همان زمان و مكان خود بود، اما هرچه بود اين مايه از ارزش‌هاي انساني در آن بود كه شايسته بازخواني در ساحت‌هاي تازه و متناسب با شرايط تازه باشد. اما نفي و طرد اين آداب ملي و مردمي، در اين سال‌هاي گذشته كه از سوي برخي متوليان دين دولتي انجام گرفت، به اين بازخواني نقشي واژگونه داد. تا آنجا که آن آتش مقدس، در نزد بسياري از جوانان امروز، به آتش باروت و انفجار بدل شده.

مشهد/ اسفندماه 1384

 

[1] - لغتنامه‌ي دهخدا. همچنين در اشعار مشهورترين شاعران پارسي گوي ، «سوري» اشاره به همان گل محمدي است. منوچهري « آب گل سوري» كه همان گلاب امروزي است در شعر منوچهري به اين گونه آمده :  بر فرق شما آب گل سوري بارم/// يا جام جواني بهم اندر بگسارم

[2] - جليل دوستخواه: اوستا، جلد دوم، پيوست‌ها، همسپتمدم(حركت همه‌ي سپاه)

[3] - مهرداد بهار: پژوهشي در اساطير ايران، بخش دوم

[4] - تورات، كتاب پيدايش، باب دوم