http://www.iran-newspaper.com/1380/801002/html/think.htm
نظریهی گفت وگوی تمدنها، درسطوح و لایههای ظاهری خود، نظریهای عمدتاً سیاسی بهنظر میرسد. اما در واقع و با نظر به ویژگیهای ماهوی آن، یک استراتژی فرهنگی، دینی و متافیزیکی است. از سوی دیگر، تحقق و استقرار عینی این نظریه درگروی تمهید و تدارک مبانی و مفروضات بنیادینیتری است. یکی از این مبانی و مفروضات، وضعیت «دین» و آموزههای دینی درتسهیل شرایط گفت و گو میان تمدنهاست. مطلب حاضر نقطهی عزیمت خود را در بررسی نظریهی گفت و گوی تمدنها، همین نکته اخیر قرار داده است.
روایت استاد علی طهماسبی از این نظریه به گونهای است که گفت و گوی تمدنها را فرع بر گفت و گوی ادیان دانسته است. این روایت، میکوشد با عبور از وجوه ظاهری ادیان، به گوهر مشترک آنها دست یابد و با تمسک و توسل به آن گوهر مشترک، راهکار تحقق گفت و گو میان تمدنها را عرضه کند. این روایت بدیع با همهی نو آوریهایش درمعرض نقد و نظرهایی است که گروه اندیشه «ایران» آماده پذیرش و درصورت امکان، چاپ آنهاست. گروه اندیشه
----------------------------------
طهماسبی :تا آنجا که از تاریخ مکتوب به یاد می آوریم بسیاری از نبردهای خونین میان ملتها، یا مستقیماً به نام دین صورت پذیرفته، یا مجوزی شرعی و توجیهی دینی داشته است. بسا پیش آمده است که ظهور یک آیین تازه سبب اتحاد و اتفاق یک قوم پراکنده شده باشد اما اکثر قریب به اتفاق آن اتحادها و یگانه شدنها به سرعت به نیرویی تبدیل شده است که نبردهای تازهای را علیه اقوام و ملل دیگر آغاز کردهاند.
شاید با همین پس زمینههای ذهنی باشد که برخی از مردم امروز جهان همزیستی مسالمت آمیز ملتها را مشروط به جدایی دین از سیاست تلقی میکنند. بهنظر ایشان آنجا که اعتقادات دینی از منظر شریعتمداران، سیاستگذارِ روابط با ملت های دیگر می شود ، انتظاری جز جنگ و خصومت نمیتوان داشت. حتی آیینهایی چون مسیحیت که مبتنی بر مهر ورزیدن و همچنین دوست داشتنِ دشمنان بوده است، دستمایهی جنگها و کشتارهای بسیاری شده است.
از سوی دیگر، مردمِ جهان در تجربه های طولانی خود هیچگاه نتوانستهاند اعتقادات دینی را از مداخله در ارتباطهای بین ملتها برکنار نگه دارند. احتمالاً به همین دلایل است که بهموازات بحثِ گفت وگوی تمدنها، تلاش برای تقریب ادیان ومذاهب نیز شدت گرفته است. اما به نظر میرسد تا هنگامی که وجوهِ اشتراک میان ادیان آشکار نگردد نمیتوان با تعارفات بهظاهر دوستانه به تقریبِ ادیان و مذاهب دست یافت. زیرا هم اکنون به جای وجوه اشتراک و گوهر یگانهی دین، وجوه افتراق و اختلاف میان ادیان همچنان سد راه گفت وگوی تمدنها باقی مانده است.
پرسش هایی که دراین رابطه میتواند مطرح باشد این است که گوهر مشترک و یگانهی ادیان کدام است؟ و از سوی دیگر اختلافاتِ ادیان درچیست؟ چه اختلاف بنیادینی در میانِ آیین یهود و اسلام موجود است که خاور میانه را درآتش خود می سوزاند؟ یا آنکه چه اختلاف بنیادینی بین مسیحیت و اسلام وجود دارد که پس از وقایع یازدهم سپتامبر برخی از دولتمردان غرب از آن سو و برخی مسلمانان دیگر از این سو، تکرار جنگ های صلیبی را گوشزد کردند؟
ج: ممکن است بسیاری از صاحبنظرانِ صلح دوست بگویند که آوردنِ حرف دین به میدان نبرد از سوی طرفین صرفاً برای توجیه اغراضِ پنهان سیاسی، اقتصادی ، قومی ، نژادی و … است و این نبردها هیچ ربطی به گوهر دین ندارد. اما حداقل این نکته را نمی توان انکار کرد که ساحت دین به گونهای است که می توان از آن برای توجیه اغراض پنهان نیز استفاده کرد.
گذشته از نبردی که قرنهای دراز درمیان پیروان ادیان گوناگون وجود داشته است، همچنین از نبردها و خصومت های پیروان یک دین علیه یکدیگر میتوان یاد کرد، که آخرین نمونه آن را در افغانستان می توان دید. طالبان، جبههی متحد را کافر می خواندند و جبههی متحد، طالبان را. ابتدای جنگ ایران و عراق صدام نام قادسیه را بر هجوم خود به ایران نهاد که یاد آور نبردهای مسلمانان صدراسلام علیه ایرانیان باشد و ایرانیان نیز متقابلاً صدام را بدکیش و کافر خواندند.
در دورترین خاطرههای بشری که به اسطورهها می پیوندد نیز، این گونه برخوردها را بسیار میبینیم. در سرودههای هومر منشأ جنگهای میان مردم تروا و آخایی به خدایان نسبت داده شده است . در نبرد رستم و اسفندیار که درشاهنامهی فردوسی آمده نیز یکی از مهمترین توجیهات اسفندیار برای نبرد با رستم همین است که رستم بر آیین زرتشت نیست.
اگر این پیش فرضها را بپذیریم میتوانیم گرایش برخی صلح اندیشان را به سکولاریسم بهتر درک کنیم . اما در عینحال این پرسش همچنان باقی میماند که مگر اختلاف بنیادین و اساسی میان ادیان چیست؟ به تعبیر دیگر، اگر برای این پرسش نتوانیم پاسخی دقیق و روشن پیدا کنیم و اگر گوهرِ بنیادینِ ادیان همچنان مکتوم بماند ، ناگزیر در عرصهی جهانی شدن باید از راهکارهای غیر دینی و سکولار استفاده کرد. اما اینکه چنین راهکارهایی چه عواقبی برای ملتها در پی خواهد داشت بحث دراز دامن دیگری است.
به رغم همهی تعارضها و تضادها که پیروانِ ادیان گوناگون با هم دارند و اهل شریعت یا شریعتمداران برآن پای می فشارند، نگرهای عرفانی درهمه ادیان بوده و هست که گوهر دین را برای همهی اولاد آدم یگانه دانسته است و خداوند را فراملیتی و جهانی تلقی می کند.
ممکن است اهل شریعت نیز براین ادعا باشند که خداوند آفریدگار همهی جهانیان است ،اما نکتهی اساسی اینجا است که پیروان ادیان توحیدی در عرصه شریعت با آنکه خداوند را آفریدگار همهی جهان و جهانیان میدانند، در عین حال بر این باورند که خود برگزیده و سوگلی خداوند هستند و دیگران طفیلیهای آفرینش.
آشکارترین و جدی ترین نمونه از این نوع تلقی را در پیروان آیین موسی و یهودیت میبینیم. یعنی با آنکه آیین یهود توحیدی محسوب می شود اما بیشترین تعارضها را با آفریدگان غیریهودی خداوند دارند.
حتی مسیحیت اگرچه از حصار قومیت و نژاد و زمین آزاد است و متناسب با آموختارهای انجیلها قرار است دشمنان خویش را نیز دعاگو باشد و برمرگ آنان نیز سوگوار، درعین حال پاپ به عنوان پدر کنونی مسیحیت از آن همه کشتارها که در فلسطین اتفاق میافتد هنگامی متأثر می شود که یک جوان مسیحی به ضرب گلولهی سربازان اسرائیلی کشته می شود.
اما نگرهی عرفانی که درهمهی ادیان به موازات شریعت طی طریق کرده است، تلقی دیگری از دین دارد و به نظر می رسد که دستآورد این تلقیِ دیگر، می تواند گوهر دین را بنمایاند و راه تازهای برگفت وگوی تمدنها باز کند بی آنکه ملتها هویت ملی و بومی خود را از دست دهند و بی آنکه به سوی نگرههای غیر دینی کشیده شوند.