انسان
واژهی آدم معمولا همراه با مضامین اسطورهای است مانند داستان درخت جاودانگی در بهشت و هبوط و ... اما لفظ انسان بیشتر با مضامین روانشناختی همراه است، مانند عجول بودن، زیاده خواه بودن، حس طغیانگری، و امثال آن
انسان، یاد گیرنده، الفت پذیر، و در عین حال عجول و طغیانگر توصیف شده است. در این تعریف، انسان با آنکه برای آمدن خود به این جهان نقشی ندارد، اما ساختن و به ثمر رسانیدن خود را خود بر عهده دارد
انسان:
واژهی انسان را اسم برای نوع بشر دانستهاند. این واژه در اصل از ریشهی «إنسens» گرفته شده است. واژهی «انسons» نیز از همین خانواده است. «ناس» را اسم جمع برای «انسان» دانستهاند یعنی مجموعهی انسانها. واژهی «ناس» در اشعار جاهلی عرب به همان معنای جمع برای انسان دیده میشود.[1] میتوان واژهی «ناس» عربی را با واژهی «مردم» در زبان فارسی تا حدودی معادل دانست زیرا واژهی ناس هم مانند واژهی «مردم» به گروه، طایفه، نژاد و قوم خاصی محدود نیست.
در مضامین قرآنی، معمولا «إنس» همراه با «جن» مطرح شده است. و بهنظر میرسد این دو واژه در کنار هم، از برخی جهات در تقابل با هم نیز هستند. واژهی جن و مشتقات آن معمولا برای موجودات یا عرصههایی پنهان، نا آشکار، و پوشیده به کار میرفت.مانند «جنین»، «اجنٌه به معنای جمع جنین»، «جنٌت = بهشت.[2]
بنا بر این میتوان گفت یکی از تفاوتهای اساسی میان معنای انس و جن، در آشنایی و ناآشنایی، یا در آشکار بودن «انسان» و نا آشکاری و پوشیده بودن «جن» بوده است. در فرهنگ و ادب عرب روزگار قبل از بعثت، مانند اغلب فرهنگ های دیگر بشری، این باور وجود داشت که موجودات شعورمند دیگری غیر از انسان وجود دارند که از دید انسانها پنهاناند و برخی توانمندیهای ویژه نیز برای این موجودات قایل بودند. از جمله اینکه این موجودات شعورمند، چون پنهان و پوشیده از نگاه دیگران هستند میتوانند به بسیاری جایها سرک بکشند، بیآنکه انسانها آنان را ببیند، و میتوانند خبرهایی از اینجا و آنجا کسب کنند. همچنین معتقد بودند که این موجودات میتوانند از اخباری آگاه شوند که دانستن آن اخبار برای انسانها اهمیت داشت. از این جهت عرب دورهی جاهلی احترام ویژهای برای جنیان قایل بودند[3] و هر شاعر عرب بر این گمانه بود که با یک نفر از جنیان رابطه دارد و آن جن مضامین شعر او را که گاهی به سرنوشت قبیله مربوط میشد به وی القاء میکند. در قرآن با آنکه موجودیت جن رد نشده است اما دسترسی جنیان را به اخبار غیب مردود دانستهاست[4] و هیچ توانمدی ویژهای که برتر از توانمدی انسان باشد برای آنان قایل نشده است. تنها تفاوت همینکه آنان برای انسان ناشناس و نامانوساند اما انسانها، در نسبت با هم، آشنا و الفت پذیر میباشند. به تعبیر دیگر، در واژهی «انسان» و مشتقات آن، به نحوی معنای آشنایی، الفت پذیری و همدلی دیده میشود.
تفاوت واژهی «انسان» با واژهی «آدم»
«آدم» از ریشهی «ادمه» یعنی بر گرفته از خاک است.[5] این واژه در اغلب آیات قرآن، و به ویژه در تورات، به داستان آفرینش نخستین باز میگردد. به همین جهت، واژهی آدم بیشتر به اسطوره راه میبرد. اگرچه طرح داستان آدم در تورات و قرآن با هم بسیار متفاوتاند. یعنی در تورات واژهی «آدم» اسم علم برای شخصی خاص است که در آغاز آفرینش از خاک زمین ساخته شد اما از آیات قرآن چنین بر میآید که واژهی «آدم» اسم برای نوع است[6] و به نوع آدم و چگونگی پدید آمدن این نوع در زمین اشاره دارد. هرچه باشد به هر حال واژهی آدم چه در تورات و چه در قرآن، بیشتر مضمونی اسطورهای است که به دور دست تاریخ زندگی آدم یا زندگی نوع بشر در این زمین اشاره دارد اما «انسان» با آنکه باز هم اسم برای نوع شمرده میشود، چندان جنبهی اسطورهای ندارد بلکه به همین انسانی اشاره میشود که اکنون هست و مدام در زاد و ولدهای مکرر نو به نو میشود. به همین جهت در آفرینش انسان، بیشتر به مواردی اشاره شده است که اکنونی است و نه اسطورهای. مثلا در هیچکجای قرآن نیامده است که خدا آدم را از «علق» آفرید اما این تعبیر برای انسان بهکار برده شده است.
به نظر میرسد تفاوت عمدهی معنای «آدم» با «انسان» در متن قرآن، به دو رویکرد باز میگردد. همانگونه که اشاره شد واژهی آدم معمولا همراه با مضامین اسطورهای همراه است مانند داستان درخت جاودانگی در بهشت و هبوط و ... اما واژهی انسان بیشتر با مضامین روانشناختی همراه است. آیاتی که در قرآن به مضامینی مانند عجول بودن، زیاده خواه بودن، حس طغیانگری، و امثال آن مربوط میشود معمولا در نسبت با «انسان» مطرح شده است.
اشاره به آفرینش انسان در قرآن
روایت قرآن از آفرینش انسان، ظاهرا از دو زاویه یا از دو منظر مطرح شده است. اول به لحاظ مادی، یا مواد اولیهای که انسان از آن آفریده میشود، و دوم به لحاظ ویژگیهای نفسانی یا روانشناختی انسان. در ادامه خواهیم دید که هر دو مورد به نحوی در ارتباط با هم قرار میگیرند. در این مجال اشارهی کوتاهی به این دو مورد و رابطهی میان آن شده است.
در اولین آیاتی که بر محمد رسول نازل شده، آمده است که:
«خلق الانسان من علق» انسان را از علق آفرید
در آیاتی دیگر نیز آمده است که:
و بيافريديم انسان را از گلى بوى گرفته[7]
همچنین در آیهای دیگر میخوانیم:
انسان را از گلى آواز دهنده بیافرید، چون گل کوزه گران[8]
این تعبیرات از آفرینش انسان را، نمیتوان با مضامین علمی امروزه کاملا منطبق دانست، بلکه برخي از آن مبتنی بر باورها و تعبيرهايي بوده است که مردم روزگاران کهن از چگونگی پدید آمدن انسان داشتهاند[9] و برخي ديگر نيز تعبيرهايي است كه در چينش تازهاي در قرآن بهكار رفته است. مثلا واژهي علق را بسياري از مفسرين به همان مادهي اوليهاي مربوط دانستهاند كه از مرد به زن منتقل ميشده و موجب پديد آمدن فرزند ميشود. اما اين واژهاي چند پهلو است كه تنها به نوع خاصي از ماده اشاره ندارد بلكه به علاقهها و دلبستگيها نيز اشاره دارد[10] شايد به اين معنا كه انسان از علاقهها و دلبستگيها پديد ميآيد. مانند علاقه و دلبستگي ميان زن و مرد كه سبب همآغوشي آنان ميشود، يا علاقهي به زنده شدن و رشد يابندگي كه در نطفه نهفته است.
هر چه باشد، در آن باورها زنان چون کشتگاه شمرده میشدند که مردان بذر خود را در آنان میافشاندند. احتمالا به همين جهت مالکیت فرزند از آن پدر بود. اما نکتهی اساسی و بدیع در طرح آیات سوره علق، شاید این باشد که در پدید آمدن انسان، اتفاق مهمتری به نام آفرینش رخ میدهد که آن آفرینش توسط خداوند انجام میگیرد و نه توسط پدر یا مادر. شاید بتوان گفت که طرح آفرینش انسان از سوی خداوند، در اولین گام نفی مالکیت پدر و مادر از فرزند و طبعا نفی سلطهی پدر و مادر بر فرزند است بهویژه آنکه در همان سورهی علق، خداوند به عنوان «رب» یعنی تربیت کننده و معلم اصلی انسان معرفی میشود.
آیات دیگری که آفرینش انسان را از «گل بویناک» یا «گلی چون گل کوزهگران» توصیف میکند، باز هم تمثیلهای دیگری از کارگاه آفرینش است. این تعبیرات پیش از آنکه در قرآن طرح شود در کلام رسولان پیشین هم آمده بود. در کتاب ارمیاء رسول میخوانیم که خداوند ارمیاء میگوید:
برخیز و به خانهی کوزهگر فرود آی که در آنجا کلام خود را به تو خواهم گفت
به خانهی کوزهگر رفتم، و او بر چرخها کار میکرد
ظرفی که از گل میساخت در دست او ضایع شد، پس دوباره ظرفی دیگر از آن ساخت به گونهای که در نظر کوزهگر پسند آمد.
آنگاه کلام خداوند بر من نازل شدهٰ گفت:
آیا من مثل این کوزهگر با شما عمل نتوانم کرد؟[11]
در این تمثیلها اگرچه گاهی و در پارهاي موارد، انسان همچون مصنوعی بیاختیار از خویش در دستان خداوند دانسته شده است[12] در عین حال تمثیل دستگاه آفرینش به کارگاه کوزهگری و تمثیل انسان به کوزه، از این جهت اهمیت دارد که کوزهگر، ظرف میسازد، ارزش و اهمیت هر کوزهای در آن است که ظرف است و میتوان آن را از هر چیزی پر کرد[13] انسان هم میتواند ظرف وجود خود را پر از غضب و دشمنی کند یا پر از مهر و صلح و آشتی.
بنا براین در جملهای که از خلقت انسان با «صلصال کالفخار = گلی همچون گل کوزه» یاد میکند، بسی محتمل است که این تعبیر، نه یک تعبیر علمی و زیست شناختی، بلکه شاید تعبیر و تمثیلی ادبی باشد تا به این وسیله امکانات بالقوهی انسان را در ارتباط با «کسب» بیان کند. در آیاتی که از «کسب» یاد شده، منظور همان پر کردن وجود خود است و اشارات نسبتا بسیاری به این نکته هست که : «هر نفسی، گروگان همان چیزهایی است که خود کسب کرده است»[14] به تعبیر دیگر، در این آیات منظور از «کسب» صرفا دارایی و اموالی که آدمی کسب نموده نیست، بلکه اعمالی که آدمی برای کسب چیزها انجام میدهد، خود آن اعمال با وجود آدمی یگانه میشود و ظرف وجود انسان را اندک اندک پر میسازد[15]
×××××××
نحوهی مطرح نمودن آفرینش انسان از منظر مادی که به آن اشاره شد، میتواند مقدمهای باشد برای طرح مضامین پیچیدهی روان انسان. در سورهی علق، که نخستین آیات نزول وحی شمرده میشود، به سه نکتهی مهم در بارهی انسان اشاره شده است که عبارتند 1- خداوند انسان را از علق آفرید. 2- خداوند انسان را تعلیم به قلم داد و به انسان آموخت آنچه را نمیدانست. در این قسمت به ماهیت یاد گیرندهی و رشد یابندهی انسان اشاره شده است 3 - انسان هنگامی که خود را توانمند دید، سر به طغیان نهاد.
در این تعبیرها، به دو فاعل در شکلگیری انسان اشاره شده است. آفرینش نخستین هر انسانی توسط خداوند و طاغی شدن یا صالح شدن هر انسانی، به خود انسان نسبت داده شده است. در آیات دیگری از قرآن به ظلوم و کفار بودن انسان نیز اشاره شده است[16] اما بیان نشده که چرا باید آدمی ذاتا ظلوم و جهول باشد؟ یا چرا آدمی در فرایند زندگی خود شتاب کار و عجول میشود چندان که شرارت را به جای صلاح و نیکویی برای خود بر میگزیند؟[17]
در قرآن همچنین آمده است که: «خدا انسان را در رنج آفرید»[18] در متن عربی این آیه از واژهی «کبد=kabad) استفاده شده است که در ترجمهها آن را به «رنج» معنا کردهاند. «کبد» در اصل به معنای در میانه بودن، یا در وسط قرار داشتن است. گویی که انسان در میانهی دو جاذبهی متضاد قرار دارد، از یک سو تمایل به رشد و کمال که تحقق آن دشوار و همراه با سختی و رنج دانسته میشود و از سوی دیگر، گرفتار تمایلات و هوایی که آدمی را به پستی میکشاند. قرآن، کشیده شدن انسان به هر کدام از این دو سو را نه به عهدهی تصادف و نه به عهدهی بخت و اقبال، بلکه بر عهدهی خود انسان دانسته است.[19]
سیام شهریور ماه 1388/مشهد
××××××××××××
پی نوشتها
[1] - در معلقات و اشعار کسانی همچون زهیر و سموال(شاعر یهودی عرب زبان قبل از بعثت) و بسیاری شاعران دیگر
[2] - نگاه کنید به واژهی جنت در همین بخش فرهنگ واژگان
[3] - اشاره سورهی سی و چهارم آیهی 41
[4] - نگاه کنید به سورهی ششم (انعام) آیهی 100 وهچنین نگاه کنید به سورهی جن
[5] - نگاه کنید به واژهی آدم در بخش فرهنگ واژگان.
[6] - مثلا وقتی میگوییم اسب، به اسب خاصی اشاره نمیکنیم بلکه نوع خاصی از جاندار اشاره داریم که با انواع دیگر جانداران متفاوت است.
[7] - وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ".سورهی پانزدهم(الحجر) آیهی 26
[8] - «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ»
[9] - نمیتوان گفت که منظور از «علق» حتما همان چیزی است که برخی از مفسرین جدید میگویند و آن را تفسیر علمی و زیست شناختی میکنند.
[10] - علق جمع علقه است نگاه كنيد به قاموس قرآن، لسانالعرب و ديگر كتب لغت
[11] - کتاب ارمیاء باب هشتم
[12] - به ویژه در تعبیراتی که پولس رسول در نامهی خود خطاب به رومیان آورده نگاه كنيد به رسالهی پولس به رومیان باب نهم
[13] - گمانم در ضربالمثلهای چینی هم این نکته هست که اهمیت کوزه در آن است درون آن خالی است
[14] - «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَة» سورهی هفتاد و چهارم(مدثر) آیهی 38
[15] - برای آشنایی بیشتر با این مقوله لازم است تا واژهی «عمل» حتما خوانده شود. نگاه کنید به بخش فرهنگ واژگان، «عمل»
[16] - سورهی چهاردهم(ابراهیم) آیهی 34
[17] - سورهی هفدهم(اسراء) آیهی یازده
[18] - سورهی نود(بلد) آیهی چهارم
[19] - سورهی هفدهم(اسراء) آیهی 13