اگر تقوی را صرفا پرهیز از گناه یا ترس از خدا معنا کنیم بعید است که نتیجهی مطلوبی از آن حاصل شود زیرا بر وسوسهها و دغدغههایی که از میراثِ نیاکانمان در ما هست سرپوش نهادهایم بیآنکه در صدد شناسایی و اصلاح آن بر آییم.
آنچه در این نوشته آمده، گذری اجمالی به مفهوم تقوی از نگاه راقم این سطور است که البته زمینهی بحث بسی گستردهتر از این است
تقوی
در متون تفسیری از قرآن، معناهای نسبتا متفاوت و جالب توجهی از این واژه شده است.[1] اما در سطح عمومیِ جوامع اسلامی، به ویژه در این سالهای جاری به دلایل متعددی معنای تقوی فروکاهیده شده است به پرهیز از گناه و ترس از خدا. این معنا در زمانهای که مرزهای گناه و صواب درهم ریخته است مبهم مینماید. زیرا چیستیِ انواعِ گناه و حدود آن مشخص نیست. و ترسیدن از خدایی ظاهرا انسان واره هم امری مطلوب و دوست داشتنی نمینماید.
ما اکنون با دو تلقیِ نسبتا متفاوت در انسانشناسی دینی مواجه هستیم که در هر کدام از این دو "تقوی" معنای متفاوتی پیدا میکند. یکی همان رویکردی که در نظام ارباب رعیتی مطرح بود و انسان را پدیدهای ایستا و بدون تغییر تلقی میکرد که از آغاز آفرینش به همین صورت و سیرت آفریده شده و نیکبختیاش را در اطاعت محض و سر سپردهگی کامل به فرامین و دستورات دینی میدانست تا در آینده به بهشتی گام نهد که از قبل همهی زوایای آن مشخص و فراهم شده است. در این تلقی، معیارهای نیک و بد و قوانینِ مربوط به آن، ثابت و جاودانه دانسته میشود و "تقوی" همان پرهیز از نبایدها و ترس از خدایی است که در سنتِ ارباب رعیتی تعریف شده.
تلقیِ دیگر، این است که انسان، میلیونها سال راه پیموده تا از طبیعتِ محض، به صورت و سیرت کنونیاش رسیده است. در این راه، بخش عظیمی از توانِ خود را صرفِ پدید آوردنِ هنر و اخلاق و قانون نموده تا در پرتو همزیستیِ مسالمتآمیز، زمینه را برای رشد معنوی و استعلاجوی خود هموار نماید.
به تعبیر دیگر، همانگونه که انسان ساکنِ در یک حال و هوای ثابت و یکسان نیست، تعریفِ ثابت و ایستا از مضامین دینی هم نمیتواند پاسخگوی نیاز ما باشد و بسا که سببِ ایستایی و تحجرِ فکری و معنوی ما هم شده و میشود. مگر آنکه به جای صورتهای ایستا و سنگ شدهی تعاریف دینی، با نگاهی دیگر مضامین دینی را مورد تامل قرار دهیم، نگاهی به گوهرِ سیالِ دین و پدید آوردنِ صورتی از دین که متناسب با شرایطِ امروز ما باشد.
معنای لغوی "تقوی"
"تقوی" از مشتقات "وقی" است همچنین "وقایه" نامِ وسیلهای عینی و مادی هم بوده است که توجه به آن میتواند به فهم ما از معنای تقوی کمک میکند. وقایه به هر چیزی گفته میشد که سبب نگهداریِ چیز دیگر از آسیبها شود. سپری که در میدانِ رزم پیش روی و اندامِ خود میگرفتند تا از شمشیر و پیکانهای حریف محفوظ بمانند نوعی وقایه شمرده میشد. همچنین لباسی که سبب نگهداری تنِ آدمی از گزند سرما شود، و بسیاری چیزهای دیگر از این دست.
"متقی" هم اسم فاعل است، کسی که دارندهی وسیلهای برای حفظِ خود از آسیبها و ضرر و زیانها است.[2] فرض کنید در جایی بیماری کشندهای شیوع یافته که مسری هم هست، و شما به عنوان پزشک یا نیروی امداد لازم است در آنجا حضور پیدا کنید، در این شرایط "تقوی" به معنای پرهیز شما از رفتن به آن شهر نیست بلکه به معنای واکسینه نمودنِ خودتان در برابر آن بیماری است تا بتوانید حضوری مؤثر در آنجا داشته باشید.
گسترهی تقوی
بدیهی است که گزند و آسیبها صرفا به تن و اندامِ آدمی محدود نمیشود، بلکه اندیشه و روانِ انسان را هم شامل میشود. تبلیغاتِ مدامِ نیروهای مسلط بر اقتصاد و سیاست که با انواع ترفندهای روانشناختی صورت میگیرد، و ما را و انبوه مردم را دستآموز خود میکنند، کم نیست. این نیز درهم کوبیدنِ استقلال اندیشه و تجاوز به حریم خصوصی دیگران است. ما کدام وسیلهای را در اختیار داریم که از این گزند و آسیبها پیشگیری کنیم؟
اجازه بدهید مطلب را اندکی عمیقتر مورد تامل قرار دهیم. موضوع "طرحوارهها" به ویژه "طرحوارههای ناسازگار" از جمله مسائلی جدی است که توجه بسیاری از روانشناسان را به خود معطوف کرده است. طرحوارههایی که در دوران کودکی از سوی والدین یا جامعه و معلمها بر کودک تحمیل میشود و ساختارِ روانی انسان را بهگونهای رقم میزند که در بزرگسالی بهطورِ ناخودآگاه، مبتنی بر همان تربیت اولیه موضع گیری میکند. مثل کسی که مدام احساس گزند و آسیب از دشمنی نامرئی دارد و اغلبِ مردمِ پیرامون خویش را دشمن میانگارد و با همین انگاره، هم بر دشمنان خویش و هم بر اضطراب و ناامنی روان خود میافزاید. حتی عملیات انتحاری که اغلب از سوی نو جوانانی از طبقات محروم و به تلقین بنیادگراها انجام میگیرد، ممکن است ریشه در همین طرحوارههای دوران کودکی داشته باشد
این تمثیل را برای این آوردم تا گفته باشم که برای کسی که مثلا با یکی از "طرحوارههای ناسازگار" قدم به بزرگسالی نهاده و حتی خود را مسلمانِ ناب، یا یهودی و مسیحیِ ناب هم میانگارد، معنای تقوی در ذهن او چه خواهد بود؟ بگوییم پرهیز از گناه؟ در اینجا آیا کشتنِ دیگرانی که او را دشمن خود و خدا میانگارد، گناه شمرده میشود یا جهاد؟
هنوز هم میتوانیم گامی آنسوتر بگذاریم. برخی را گمانه بر این بود که آدمی همچون لوحی پاک از مادر متولد میشود. این گمانه البته با چالشهای جدی و بسیاری مواجه است. به هرحال ما به لحاظ زیستی، وارثِ وسوسههایی هستیم که راه به جنگلهای وحشیِ روزگارانِ بسیار دور میبرد. بهنظر میرسد که این وسوسهها هنگامی که شرایط را برای ظهور و بروز پیدا کنند احتمال فعال شدنشان بسیار است.
به تعبیر دیگر، فرهنگ، اخلاق و تمدن لایهی نازکی را میماند که بر وحشیگریهای ما کشیده شده است، چنانچه اندک خراشی بر این لایهی نازک وارد کنیم، چندان دور نیست که اخلاقِ اجدادِ جنگل نشین خود را از سر گیریم. بنا بر این، اگر تقوی را صرفا پرهیز از گناه یا ترس از خدا معنا کنیم بعید است که نتیجهی مطلوبی از آن حاصل شود زیرا بر وسوسهها و دغدغههایی که از میراثِ نیاکانمان در ما هست سرپوش نهادهایم بیآنکه در صدد شناسایی و اصلاح آن بر آییم.
"تقوی" در پاکسازی:
در هر سه متن تورات، انجیل و قرآن، به گناه اولیهای اشاره شده است که همچون میراثی ناپاک در جانِ همهی اولادِ آدم تعبیه است. البته هرکدام از این سه متن، بازخوانی نسبتا متفاوتی را از آن گناهِ نخستین ارائه نمودهاند که شرحِ آن در حوصلهی این مجال نیست، بلکه طرح این نکته برای این است که بگویم در هیچکدام از این سه متن، نفسِ انسان فارغ از میراثِ اجدادیِ خود نیست.
اگر مفهوم "نفس" را به عنوان بنمايهي وجود هر آدمي و هر جانوري در امر زندگي و زندهماندن در نظر بگیریم، و تعبیر قرآن را از نفس به یاد بیاوریم که " إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء"، آنگاه میتوانیم معنای تقوی را هم از منظر دیگری مورد بررسی قرار دهیم
در آیهی سی و دوم از سورهی نجم مطلبی آمده است در بارهی اجتناب از گناهان بزرگِ شناخته شده، در ادامه، منزه بودنِ نفسِ آدمی را از دوران جنینی و حتی از دورترین ایام آفرینش، نفی میکند و صراحتا آمده است که نفسهای خودتان را تزکیه شده مشمارید. در انتهای همین آیه موضوع تقوی مطرح شده است. با توجه به ساختارِ این آیه، میتوان گفت که تقوی به پرهیز از گناه محدود نمیشود بلکه به نوعی والایشِ نفسِ آدمی باز میگردد.[3] و این البته کاری نسبتا دشوار خواهد بود. در عین لازم است مشخص شود که اجتناب از گناهان کبیره و فحشاء که در آیهی فوق آمده کدام است؟
در ادامهی همان آیه آمده است که:
وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ
و یاری کنید یکدگیر را به صحرادلی و تقوی، نه به اثم و دشمنی
کلمهی "برّ berr" اسم معنا است که "نیکی" ترجمه کردهاند، از همان واژهی "بَرّ barr" گرفته شده است که به معنای بیابان و صحرا است. "برّ berr" شاید به این معنا باشد که صحرا دل باشید، تنگ نظر و کم مایه نباشید.[4] در زبان پارسی ما این تعبیر با اصطلاحِ "دریادل" آمده است. صحرا، همچون مادری است که حق حیات را برای همه گونه جاندار اعم از زشت و زیبا هدیه میکند. همچنین "برّ" را عملی و حرکتی آگاهانه دانستهاند که سودش به دیگران برسد.[5]
بنا بر این میتوان گفت که "تقوی" در متن قرآن، عبارت است از والایشِ نفس از خودخواهی، حسد، تنگ نظری تمامیت خواهی، تجاوز به حدود و حقوق دیگران و دیگر خصوصیاتی که منفی شمرده میشود.
قسمت بعدی این آیه " و لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ" آشکارا مشخص میکند که هر عملی و هر حرکتی که به خصومت و دشمنی دامن بزند و همچنین همراه شدن با کسانی که مدام غریزهی دشمنی را بیدار میکنند، عملی ضد تقوی است. "اثم" را هم گناهی دانستهاند که نتیجهی نامطلوبِ آن با فاصلهی زمانی نسبتا زیاد مشخص میشود[6]
این تعریف از "تقوی" با بسیاری از دیگر مضامین قرآن همخوانی دارد. مانند مفهوم "عمل صالح" به معنای عملی که به صلح بیانجامد. اگر با همان تعبیرهای نمادینِ قرآن هم به دورترین گناهی توجه کنیم که سبب هبوط آدم شد، میبینیم که دشمنی آدمها با یکدیگر را سبب هبوط شمرده است.[7]
تقوای از خداوند
در قرآن، "دین" در دو ساحت طرح شده است. اول، مجموعهي اعمالِ آدمي كه به اختيار و آزادي و انتخاب خود در این جهان انجام میدهد. آيه «لااكراه فيالدين.....» تا حدودي بيا كننده همين معنا است. اما از سوی دیگر، "دین" عبارت است از پذيرفتنِ ناگزیر و جبریِ نتيجهی اعمالِ خود، و قبولِ فرجام كاري كه هركسي انجام داده است، آيه «انالدين لواقع» یا «مالک یومالدین» نيز به اين بخش ديگر دين اشاره دارد.[8] بنا بر این تقوای از خداوند یک معنایش میتواند همین باشد که اعمال و رفتار خود را بهگونهای سامان دهیم که از پذیریشِ ناگزیر نتیجهی آن هراسناک و متاسف نباشیم. آیاتی مانند آیهی 281 سورهی بقره به همین معنا اشاره دارد که:
تقوی گیرید از روزی که به سوى خدا بازمىگرديد و نفس هرکسی سرشار از آن چیزی خواهد شد که کسب کرده است و ستمى بر آنها نمیرود.
مفهوم "کسب" نیز در این آیه بسی معنا دار است که طرح آن فرصتی دیگر میطلبد. اما این اندازه میتوان گفت که کسب هر چیزی، افزودنِ آن چیز بر خود است. نفسی که به طور طبیعی، وارثِ وسوسههای دور و نزدیک است و "امَّارَةٌ بِالسُّوء" شمرده میشود، با کسب ارزشهایی که در معنای نامهای خداوند نهفته است و درونی نمودن آن ارزشها، صیرورت مییابد و نفس مطمئنهای میگردد که توانِ تجربهی خرسندی را یافته است.
مشهد: چهاردم بهمن 1391
[1] - به عنوان مثال نگاه کنید به روضالجنان فی تفسیرالقرآن، ذیل آیهی دوم سورهی بقره
[2] - لسان العرب ذیل واژه "وقی" و کشاف زمخشری، و پرتوی از قرآن ذیل واژه متقین در آیهی دوم سورهی بقره
[4] - این تعبیر را از برادر بزرگوارم عبدالعلی بازرگان به یاد دارم
[5] - ابوهلال عسکری، الفروق فیاللغه، ترجمه، تعلیق و تصحیح دکتر محمد علوی مقدم، انتشارات آستانقدس رضوی/ حلد اول صفحهی صد و هجده
[6] - مفردات راغب، ذیل واژهی اثم
[7] بقره، آیهی 36 و سورهی اعراف آیهی 24
[8] - توضیح مفصل مفهوم "دین" را کتاب دغدغههای فرجامین آوردهام که پژوهشی پیرامونِ واژهی "دین" از کهنترین سنگ نبشتهها تا متن اوستا و تورات و قرآن است.