عذاب
واژهي «عذاب» از ریشهی «عذب azb»[1] يعني هر مانعي كه بر سر راه انسان نهاده شود و او را از قصدش باز دارد، يا هر آنچه مانع شود و نگذارد كه انسان به مراد و مقصودي كه ميخواهد نائل شود. در تمثيلي ساده ميتوان گفت: گرسنهاي كه احتياج به غذا خوردن دارد، اما تشنگي يا ترس چنان بر او چيره شده باشد كه دهان و گلوي او خشك شود و از جويدن و بلعيدن لقمهي ناني ناتوان شود، گرفتار عذاب شده است.
در تعبيري گستردهتر: به هر عامل باز دارندهاي كه سد راه رسيدن انسان به مقصودش شود عذاب گفته ميشود. واژهي عذاب در قرآن در تركيبهاي متنوعي آمده كه در هركدام از اين تركيبها معناي نسبتا ويژهاي پيدا كرده است. مانند: «عذاب يوم عقيم». روز عقيم، يعني روزي بي فردا، روزي كه آفرينشي در آن پديد نيايد و روزي كه آدمي در آن اميد به آينده و تغيير را از دست مي دهد.
انواع عذاب:
«عذاب مهين» يعني عذاب به سبب بي مقدار شدن، كسي كه خوار و ذليل و ناتوان شده است. كسي كه داراي راي و انديشهي مستقل از خويش نباشد. آدم كم تميز و بي خرد. آدمي كه به علت خوار و ذليل شدن يا كم خردي از رسيدن به مقصود باز داشته شود.
«عذاب اليم» عذاب درد آور، دردهاي شديد و مدام كه مانع زندگي و رشد سالم انسان شود.
«عذاب الخلد» مانع يا عذابي كه تمامي نداشته باشد.
«عذاب الحريق» مانعي كه همهی دست آوردهاي آدمي را در طول زندگي میسوزاند. اين به آتش كشيده شدن و همچنين در تعبير «عذاب النار» صرفا منظور همين پديدهی شيميايي و آتش معمولي نيست بلكه به آتش كشيده شدني معنوي است
آنچه در همه ي تعبيرهاي فوق، مشترك و يگانه است - به ويژه در ساختار متن قرآن- مفهوم «باز دارندگي» و پديد آمدن موانعي است كه انسان را از رسيدن به كمال مطلوب و رشد و تعالي باز ميدارد. اما به نظر مي رسد كه نوع بازدارندگي «عذاب» متناسب با نوع اعمال و رفتاري است كه هركسي انجام ميدهد. به تعبير ديگر، اعمال و رفتار خود آدمي است كه سبب باز دارندگي و عذاب مي شود. در قرآن نمونههايي از اين گونه را به ياد مي آورد مانند:
...پس بچشيد آنچه را عمل ميكرديد(سوره 29 آيه 55)
... بچشيد آنچه را كسب كرديد(سوره 39 آيه 24)
...بچشيد آنچه را در نفس خويش اندوختهايد(سوره 9 آيه35)
از آيات قرآن چنين برميآيد، كه هر انساني آزاد است هر كاري را كه دوست دارد انتخاب كند و انجام دهد اما هر كاري به محض وقوع، بازخورد ويژهی خود را دارد كه گريزي از آن نيست. يعني بازخورد عمل نه در اختيار ما است و نه در مالكيت ما.[2] شايد به همين جهت باشد كه در قرآن مالكيت عذاب و إعمال آن از سوي خداوند توصيف شده است و آمده است كه:
«إن عذاب ربك لواقع، ما له من دافع» حتما عذاب خداوندت واقع شدني است، هيچ گريزي از آن نيست. در اين تعبيرها قيدي در كار نيست كه حتما اين عذاب را موكول به عالم پس از مرگ كرده باشد.
همين تعبير را در مثنوي مولوي هم مي بينيم كه گفت:
اين جهان كوه است و فعل ما ندا === سوي ما آيد نداها را صدا.[3]